ساعت 12 شب بود که به سرم زد برم کوه... کلی طول کشید تا تونستم خودم رو راضی کنم و راه افتادم.
در سکوت سرد شب، سر بر خاک و دیده بر آسمان دوختم. ثانیه ها، دقیقه ها و ساعتها...
و الان واقعا حس خوبی دارم....
ساعت 12 شب بود که به سرم زد برم کوه... کلی طول کشید تا تونستم خودم رو راضی کنم و راه افتادم.
در سکوت سرد شب، سر بر خاک و دیده بر آسمان دوختم. ثانیه ها، دقیقه ها و ساعتها...
و الان واقعا حس خوبی دارم....
:)
استغفار هم کردی ؟
سلام
و غرق در تفكر نه تخيل :)
تفكر با تخيل فرق ميكنه! تفكر يه سير هست به سمت يافتن مجهول با استفاده از داده هايي كه داريم
يه حس بي نظيره تجربه شو دارم ...
قبول باشه :)
نازييييييييييي، چه با حال.كلي احيا گرفتي با طبيعت.
اينم يه جورشه ديگه
تقبل الله منکم