خستم...
و چيزايي که دورو برم ميگذره خسته ترم ميکنه:(
اينکه ميبينم اکثر افراد جامعه با پيش کشيدن منافع شخصي به منافع ملي جامعه اي ساختن که بوي تعفنش همه رو از خودش ترد ميکنه عذابم ميده...
دلم ميخواست هيچ وقت گذرم به اين ادارات نمي افتاد تا اينقدر عصبي نشم. آدم خيلي وقتا خيلي چيزا رو که نبينه راحت تر زندگي ميکنه.
الان ديگه واقعا مطمئن شدم که هيچ اميدي به اصلاح نيست، چون مردم مون قابل اصلاح نيستن پس جامعه هم اصلاح نميشه و نخواهد شد...
هر کسی هم که بخواد کوچکترين اثر مثبتی داشته باشه مثل اینه که داره خلاف جهت آب شنا میکنه، نه تنها نميتونه بره جلو، آخرشم آب ميبرتش...
وقتي اميد نباشه يعني هيچ چيز نيست...